دین چیست وبرای چه آمده؟!

دین در لغت یعنی راه و روش؛ و در اصطلاح یعنی راه کامل شدن و ساخته شدن. لذا دین حقّ ـ نه دین ساختگی ـ یعنی نقشه ی وجودی کاملترین مصداق انسان. چون نقشه ی وجودی یک موجود، یعنی روش ساخت آن موجود، مثل نقشه ی ساختمان که روش ساخت ساختمان را نمایان می سازد، یا نقشه ی ساخت هواپیما که بر اساس آن، هواپیما ساخته می شود. دین حقّ نیز نقشه ی وجودی انسان کامل است؛ لذا آنکه به دین حقّ عمل کند، انسان کامل می شود...

توضیح:

ـ آیا دین آمده که عدالت یا همنوع دوستی و امثال این امور را در جامعه رواج دهد؟

دین، تبلیغ عدل می کند امّا فقط برای عدالت نیامده. عدالت، از اوصاف حیوانات خوب است. لذا بسیاری از حیوانات هم عدالت را مراعات می کنند.

همنوع دوستی را هم بسیاری از حیوانات بلد هستند و بهتر از ما انسانها آن را در زندگی خود اجرا می کنند.

حتّی عبادت هم در حیوانات وجود دارد، لکن به تناسب خودشان. لذا فرمود: « أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُون‏ ــــ آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى‏کنند، و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده‏اند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مى‏داند؛ و خداوند به آنچه انجام می دهند داناست.» (النور:41)

بر همین اساس است که خدای تعالی، در آیات متعدّدی، افرادی را که دیندار نیستند، پایین تر از حیوان دانسته است.

وقتی بشر، متولّد می شود، حیوان بالفعل و انسان بالقوّه است. حیوان یعنی موجود زنده ی باشعوری که افعال ارادی و اختیاری دارد. البته میزان شعور حیوانات، یکسان نیست؛ مثلاً شعور میمون کجا و شعور گربه کجا؟ و شعور گربه کجا و شعور کرم خاکی کجا؟ به همین نحو، شعور بشر کجا و شعور میمون کجا؟ لذا بشر در ابتدای خلقتش، حیوان است، لکن باشعورترین حیوان می باشد؛ لذا برخی ها بشر را تعریف نموده اند به: « حیوان ابزار ساز» یا «حیوان هوشمند». 

این بشر قادر است مثل همه ی حیوانات، زندگی دنیایی خود را سر و سامان داده و زندگی حیوانی خود را بگذارند. البته خود بشر (حیوان هوشمند) هم دو گونه است که عبارتند از: بشر خوب و بشر بد؛ کما اینکه دیگر حیوانات هم همین گونه اند؛ یعنی خوب و بد دارند. مثلاً برخی سگها، ترسو هستند، برخی دیگر درنده اند، برخی مهربانند، برخی خشن هستند، برخی با انسانها انس گرفته و بازی می کنند، برخی دیگر اهل بازی نبوده و جدّی اند و به انسانها رو نمی دهند، برخی خجالتی اند و برخی دیگر پر رو هستند. و ... . حتّی برخی سگها، به مقامات عالیه می رسند، مثل سگ اصحاب کهف. در سایر حیوانات هم همین قضیّه صادق است؛ مثلاً همه ی هدهد ها در حدّ هدهد حضرت سلیمان(ع) نیستند.

جریان هدهد در سوره ی نمل آمده و نشان می دهد که آن هدهد، خیلی عالم و خداشناس بوده است. یا همه ی مورچه ها در حدّ مورچه ای که با حضرت سلیمان(ع) صحبت کرد، نیستند. برخی معتقدند که آن مورچه، پیغمبر مورچگان بوده است.

پس دقّت شود که بشر، غیر از انسان است. هر انسانی، بشر هم هست، امّا هر بشری انسان نیست، بلکه برخی بشرها، در حدّ چهارپایان یا کمتر از آن هستند، کما اینکه برخی در حدّ سگ اصحاب کهف و خر بلعم باعور و هدهد سلیمان می باشند؛ و برخی دیگر در حدّ ملائک قرار دارند و اندکی نیز برتر از ملائک هستند. غیر متدیّنها، در حدّ حیوانات عادی یا پایین تر از آن می باشند، و بلکه بدترین نوع حیوانند، چون به خاطر داشتن هوش بالا، خطرناکتر هستند تا آنجا که حتّی به همنوعان خود هم آسیبهای جدّی می زنند. امّا بین متدیّنها، تعداد زیادی در حدّ سگ اصحاب کهف و هدهد سلیمان هستند؛ و تعدادی نیز در حدّ ملائک قرار دارند؛ و اندکی هم فراتر از ملائک می باشند.

حال دین برای چه آمده؟

آمده است تا بدتر از حیوانها را حیوان خوب کند؛ و افراد در حدّ حیوانات خوب را فرشته صفت کند؛ و فرشته صفتها را هم خلیفة الله کند. در یک کلام، آمده است تا مرده ها را زنده کند. حیوان بد، زنده است به حیوانیّت بد و مرده است در حیوانیّت خوب. حیوان خوب، زنده است به حیوانیّت و مرده است در فرشتگی؛ و فرشته، زنده است به فرشتگی و مرده است در ظرف خلافت الهی. لذا تکامل و ترقّی وجودی، یعنی دائماً مردن از مرحله ی قبل و زنده شدن در مرحله ی بعد.

به قول جناب مولوی: « از جمادی مُردم و نامی شدم ـ وز نما مُردم به حیوان برزدم ـ مُردم از حیوانی و آدم شدم ـ پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم؟ ـ حمله ی دیگر بمیرم از بشر ـ تا بر آرم از ملایک پرّ و سر ـ وز ملک هم بایدم جستن ز جو ـ کل شیءٍ هالک الا وجهه ـ بار دیگر از مَلک قربان شوم ـ آنچه اندر وهم ناید آن شوم ـ پس عدم گردم عدم چون ارغنون ـ گویدم که انا الیه راجعون.» یعنی ابتدا خاک بودیم، از خاک بودن مردیم و زنده گشتیم به نامی شدن. نامی یعنی نموّ کننده، یعنی گیاه. چون خاک، ابتدا گیاه می شود و توسّط والدین خورده شده و نطفه می شود و نطفه رشد نموده بشر می شود. از زمان گیاه شدن تا زمانی که جنین شروع به حرکت ارادی کند، انسان در حال طیّ مسیر گیاهی است. بعد از آن، وارد حیطه ی حیوانی می شویم و مراحل حیوانی را طیّ می کنیم تا آدم(بشر) می شویم که برترین نوع حیوان است. بعد از آن می توانیم فرشته صفت شویم و بعد از آن می توانیم فراتر از فرشتگان رفته و به فناء فی الله برسیم.

در تمام این مسیر، تا شخص از مرحله ی قبلی نمیرد، به مرحله ی بالاتر صعود نمی کند. طیّ این مسیر تا مرحله ی بشر شدن، به صورت خودکار است و تحت اراده ی ما نیست؛ امّا فراتر از آن را خود شخص باید طیّ کند. و دین، یعنی نقشه وجودی انسان که از روی آن می توان بشر بد را بشر خوب، و بشر خوب را فرشته، و بشر فرشته شده را انسان(خلیفة الله) کرد. لذا خدای تعالی فرمود: «  یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُون‏ ــــــ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مى‏خواند که شما را زنده می کند! و بدانید خداوند میان شخص و قلب او حائل مى‏شود، و همه ی شما بسوی او گردآورى مى‏شوید!» (الأنفال:24)

حال اگرکسی بگوید « اینکه عدالت خوب است یک بحث عقلی ونیازی وجود ندارد که دین برای ان بیاید» سخنی است حقّ ولی ناقص. بلی اصل اینکه عدالت خوب است، چیز روشنی است. امّا چه چیزی عدالت است؟ مصادیق عدالت، دو گونه اند، برخی واضحند ولی برخی، اختلافی اند؛ لذا تمام دعواهای بشر نیز سر همین موارد اختلافی است.

امّا در مورد خداشناسی اگربگوید «بدون دین می شود خدا شناس شد»

پس چرا بیش از نصف مردم دنیا هنوز هم بت پرست هستند. چین با بیش از یک میلیارد جمعیّت و هند با بیش از یک میلیارد جمعیّت، و ژاپن و کره و تایلند و ... همگی بت پرست هستند. بیش از یک میلیارد مسیحی نیز در واقع بت پرست می باشند؛ چون منظور مسیحیان از خدا، همان عیسی مسیح است. مسیحیان، عیسی مسیح را پیامبر یا انسان نمی دانند، بلکه معتقدند که خدا به صورت روح القدس در آمد و در رحم مریم قرار گرفت و به صورت انسانی زاده شد و در راه بشریّت رنجها کشید و کشته شد. سه روز در قبر ماند و بعد از سه روز به صورت روح القدس در آمد و 250 سال به صورت روح القدس روی زمین می گشت. بعد از آن دو باره به صورت خدای پدر در آمد. اینها مجسمه ی مسیح(خدا) را هم در کلیسا گذاشته و عبادتش می کنند. دقّت فرمایید! فقط احترام نمی کنند بلکه حقیقتاً او را عبادت می کنند. در کتب تحریف شده ی یهود نیز خدا، موجودی است شبیه انسان، که یکبار با یعقوب(ع) کشتی گرفته و شکست خورده است. حتّی بین خود مسلمانها هم عدّه ای مثل علی اللّهی ها، علی(ع) را خدا دانسته اند، و عدّه ای مثل فرقه ی مشبّه و مجسّمه، خدا را دارای بدنی مثل انسان دانسته اند. در افکار وهّابی ها نیز خدا، موجودی شبیه انسان فرض می شود. تازه با وجود دین و این همه تعالیم وحیانی، باز هم خیلی از افراد بشر، خدایی توهّمی را می پرستند، اگر دین وحیانی نیامده بود چه اوضاعی بود؟