نتیجه تصویری برای خدا

خدا کیست؟ (3)

 

در شماره قبل این مقاله در مورد سیمای خدا در اندیشه متکلمان، حکما و حکمت متعالیه و ... صحبت شد، در ‏آخرین شماره آن به بررسی سیمای خدا در عرفان نظری و نگاه اهل بیت(ع) خواهیم پرداخت. منتظر نظرات شما ‏هستیم.‏
‏ ‏

سیمای خدا در عرفان نظری


صدرالمتألهین به تبع عرفای شامخین- نه عارف نمایان وجهله صوفیه که غرق در کفرند- فراتر از وحدت تشکیکی ‏وجود، قائل به وحدت شخصی وجود نیز شده است و وحدت شخصی وجود یعنی اینکه حقیقت، وجود یگانه، بوده ‏از داشتن مراتب نیز مبراست؛ و آنچه از کثرات در عالم، مشاهده می شود همگی مظاهر وجودند نه مراتب آن. در ‏این نگاه- برای تقریب به ذهن- اگر وجود را به آب تشبیه کنیم موجودات عالم مثل موج و قطره و دریا و آبشار و ‏فواره و حباب و یخ و برف و ابر و رودخانه و ... هستند. موج و قطره و دریا و حباب و ... آب نیستند بکله قالبهایی ‏هستند که آب در آن قالبها دیده می شود، موج و قطره و حباب و آبشار و ... غیر هم بوده و عین هم نیستند ولی ‏حقیقت و کنه ذات همه آنها آب است ودر واقع آب است که به این صورتها ظهور کرده است لذا خود آب را با حس ‏نمی توان مشاهده کرد؛ آنچه با حسّ مشاهده می شود مظاهر آب است. به عقیده عرفا حقیقت وجود نیز در ‏همه موجودات ساری و جاری است ولی آنچه با حس و وهم و خیال و عقل و قلب مشاهده می شود همگی ‏ظهورات و مظاهر وجوداند و نه خود آن. عرفا چنین وجودی را وجود منسبط، نَفَس رحمانی، حقیقت محمدیْه، حق ‏مخلوق، نور ساری، روح وجود و صادر اول می گویند- این حقیقت به اعتبارات مختلف بیش از صد اسم دارد- این ‏حقیقت، اولین تعیّن ذات باری تعالی و اسم اعظم اوست‌ لذا آن را ذات متعیّن نیز می گویند. -سخن در باب این ‏حقیقت فراوان و از حد این مقاله خارج است- نهایت درجه فهم انسان از خدا، فهم، این حقیقت واجبی و این ذات ‏متعیّن است و فراتر از آن ذات لامتعین خداست که از اسم و رسم مبرّاست و پرنده فکر هیچ حکیمی و تیر شهود ‏هیچ عارفی و دست ادراک هیچ پیامبری به آن نمی رسد. لذا کنه ذات نه معروف کسی است و نه معبود کسی؛‌ ‏اوج معراج نبوی تا مقام احدیت ذات است و فراتر از آن مقام حیرت محض و اعتراف به عجز مطلق است لذا سطان ‏معرفت حضرت انسان کامل و مظهر تامّ اسماء و متحد با وجود ساری حضرت محمد و احمد و محمود- که عین ‏سلام است و سلام از اوست بر ما- فرمود: «ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک» یعنی آنچنان ‏که باید تو را نشناختم و آنچنان که باید تو را بندگی نکردم و اگر حق را رفع دهی چنین ترجمه می شود که: ‏‏«آنچه من از تو شناختم نهایت درجه معرفت توست و آن گونه که من تو را بندگی کردم، نهایت درجه بندگی ‏توست». یعنی بالاتر آنچه ختم المرسلین ادراک کرده محال است ادراک شود.‏
بنابراین در نگاه عارف کنه ذات از منطقه ادراک عقلی و قلبی خارج است و آنچه از خدا ادراک می کنیم اولین تعین ‏او و اشرف اسماء اوست که حضرت وجود و حضرت نور است که در تمام موجودات ساری و جاری است و موجودات ‏ملک و ملکوت مظاهر و تجلیات اویند. «الله نور السموات و الارض» و نور خود عین ظهور است و اشیاء در پرتو ‏ظاهر می شوند.‏
‏ ‏

سیمای خدا در نگاه اهل بیت(ع)‏


قانون کلی حاکم بر سخنان اهل بیت(ع) این است که: «انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر ‏عقولم»(کافی، ج1، ص23) ما گروه پیامبران مأمور شده ایم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم بر این ‏اساس اهل بیت(ع) خدا را برای هر کسی به اندازه فهم او معرفی نموده اند. لذا خدا در نگاه اهل بیت(ع) گاه در ‏سطح متقدمین از متکلمین و به عنوان محدث و ناظم معرفی شده است و گاه در حد فهم فلیسوف مشائی به ‏عنوان مسبب الاسباب و واجب الوجود شناسانده شده است و گاه در حد حکمت متعاله، خدا را قویترین مرتبه ‏وجود گفته اند و گاه در افقی بالاتر نگاه عارف را تأیید نموده اند و از همین روست که همه این موحدین برای اثبات ‏دیدگاه خود به کلمات اهل بیت(ع) تمسک می جویند و چه بسا با استناد به روایات مؤید نظر خودشان گاه خیال ‏می کنند که گروه های دیگر در اشتباهند و از مرز اسلام بیرون رفته اند و در این میان عرفای شامخین بیشتر از ‏هر گروه دیگر مورد هجمه واقع شده و متهم به کفر شده اند؛ به خصوص که عقائد آنها با عقائد عارف نمایان و ‏جهله صوفیه اشتباه گرفته می شود. لذا اینجا جای آن است که به پاره ای از آیات و روایات مؤید توحید عرفانی ‏نیز اشاره کنیم.‏
خداوند متعال فرمود: «هو معکم این ما کنتم؛ او با شماست هر کجا که باشید»(حدید/4) و فرمود: «الله ‏نورالسموات و الارض مثل نوره کمشکاه فیها مصباح ...؛ خداوند نور آسمانها و زمین است مثل نور خداوند ‏همانند چراغدانی است که در آن چراغی باشد،‌ آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون ‏یک ستاره فروزان ... .»(نور/35)‏
امیرالموحدین علی(ع) فرمودند: «او در اشیاء است اما نه به گونه ای که با آنها آمیخته باشد و خارج از آنهاست ‏اما نه به گونه ای که جدا از آنها باشد؛‌ داخل در اشیاء است اما نه مثل داخل بودن چیزی در چیزی و خارج از ‏اشیاء است اما نه مثل خارج بودن چیزی از چیزی»(توحید صدوق، ص306) و فرمود: «تو منزهی از هر نقصی همه ‏چیز را پر کرده ای و از همه چیز جدایی؛ پس چیزی فاقد تو نیست و تو هر چه بخواهی انجام می دهی. بزرگی ‏ای کسی که هر چه به فهم آید آفریده توست و هر چه محدود است آفریده توست.»(اثبات الوصیه، ص107)‏