۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ» ثبت شده است

کجایند مغروران؟!


نتیجه تصویری برای انسان متکبر

کجایند آن مغروران عصیانگر که خیال می کردند کاره ای هستند؟ کجاست فرعون و لشکرش؟ همان فرعونی که خود را خدای مردم می خواند؟ کجاست نمرود و لشکرش؟ همان نمرودی که خود را خدا می خواند؟ کجاست قارون و ثروتش؟ همان قارونی که می گفت: این همه ثروت، حاصل علم خودم می باشد. کجاست قوم عاد؟ کجاست قوم ثمود؟ کجا هستند امپراتوری های بزرگ تاریخ؟ کجا رفتند آنهایی که ادّعای همه کاره بودن داشتند و مغرورانه خدا را هیچکاره می دانستند؟ خدایی که آنها را خلق نمود و امتحان کرد و جانشان را گرفت، بعد از آنها، میلیاردها مثل آنها را خلق نموده و امتحان نموده و جانشان را گرفته است. این برنامه ی خداست و کسی هم نمی تواند جلویش را بگیرد. ای بشر عاجز! تو را چه شده که دور برداشته ای و دعوی خدایی داری؟ آیا حتماً باید عزرائیل(ع) گلویت را بفشارد تا بفهمی که هیچکاره ای؟ چرا قبل از آنکه کار از کار بگذارد به خود نمی آیی و خود را از توهّمات خود خواهانه رها نمی کنی؟

مولایم فرمودند: « عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِی کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ یَکُونُ غَداً جِیفَة ــ در شگفتم از آن فرد خودبزرگ بینی که دیروز نطفه بود و فردا مردار خواهد شد.»

و فرمود: « مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ لَا یَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا یَدْفَعُ حَتْفَه ـــ فرزند آدم را با فخر چکار؟!! آغازش نطفه است و انجامش مردار، و نه می تواند خودش را روزی دهد و نه نمی تواند جلوی مرگش را بگیرد.»

ای بشر! تو همان منی گندیده ای هستی که پدرت از پستترین عضو خودش تو را در پستترین عضو مادرت ریخت، و خدای متعال در کثافتخانه ی رحم مادرت را جنینی چندش آور ساخت. در آن هنگام، غذایت، خون حیض مادرت بود. آنگاه از پستترین عضو مادرت تو را بیرون انداخت در حالی که غرق در کثافات بودی. در آن هنگام، چنان عاجز بودی که حتّی قدرت دور کردن مگسی از صورت خود را هم نداشتی. آنگاه خدای متعال، مهر تو را در دل پدر و مادر افکند و آنها را نوکر تو قرار داد تا تو را بی آنکه نفعی برایشان داشته باشی، بپرورانند. آنگاه که بزرگت کرد، توهّم خدایی به سرت زد و خیال کردی که همه کاره ی جهان هستی. مدّتی اندک به تو فرصت جولان داد تا اسب عصیان و گردن کشی را بتازانی، و از توهّم خدایی، لذّت ببری. امّا ناگهان سستی و پیری را بر تو غالب خواهد ساخت، به نحوی که حتّی روی پا خود هم نتوانی بایستی. کارت را به جایی می رساند که حتّی برای دستشویی رفتن هم محتاج مخلوق خدا شوی. وقتی غرور و نخوت و بزرگی ات زیر پاها له شد، آنگاه مأمور خدا به سراغت می آید تا بینی ات را به خاک بمالد و گلویت را سفت بفشارد، تا بفهمی که فرمانروای مطلق جهان کیست. آی بشر غافل! آیا نمی خواهی قبل از آنکه به این مرحله برسی، به خود آیی و به عجز خود اعتراف کنی؟ آی بشر! به چیز خود می نازی؟ به بدنی که با میکروبی ناچیز، نالان می شود و عاقبت خاک خواهد شد؟ به عقلی که به تبی هذیان می گوید؟ به عمری که تا چشم باز کنی تمام شده است؟ به کشفیّات و اخترعاتی که دم مرگ، اندازه ی ارزنی ارزش ندارد؟ به ثروتی که با خود نخواهی برد؟ زود باشد که دو دست خویش به دندان ندامت بگزی، و دود حسرت از دلت فروان کند؛ امّا چه دیر خواهد بود آن روز.

منبع:استادایمانی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حامد جوارانی

کوچ نزدیک است...

کوچمراقب باشیم شاید لحظه ای دیگر نوبت ما باشد...
برای فردا چه اندوخته ایم؟؟؟!!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حامد جوارانی