نتیجه تصویری برای خداکیست

خدا کیست؟ (2)


در این مقاله بر آن هستیم که به نحو بسیار اجمالی سیمای خدا در اندیشه، اندیشمندان مسلمان را بیان ‏کنیم؛ لذا از این مقاله کوتاه نباید انتظار ورود، در جزئیات این بحث را داشت؛ چرا که تحقیق این موضوع باعنایت ‏به جزئیات آن، می تواند موضوع کتابی حجیم باشد لذا ما در این مقاله فقط به صورت کلی سیمای خدا را در ‏اندیشه متکلمان، حکما، عرفا و اهل بیت(ع) به نمایش خواهیم گذاشت.‏
‏ ‏

سیمای خدا در اندیشه متکلمان اسلامی:‏


متکلمان اسلامی- اعم از شیعه و سنی- تا چند قرن قبل بر این عقیده بودند که همه موجودات عالم(ما سوی ‏الله) مادی و حادث زمانی بوده و دارای سابقه عدم زمانی هستند؛ یعنی زمانی بود که مخلوقات نبودند، و زمانی ‏بود که خدا بود و مخلوقی نداشت. بر این اساس متکلمین اسلامی، تنها موجود مجرد از ماده را خدا می ‏دانستند و معتقد بودند که روح و ملائک و عرش و کرسی و ... همگی موجوداتی مادی و جسمانی هستند و تنها ‏تفاوت آنها با موجودات مادی محسوس این است که آنها موجوداتی نامحسوس و دارای جسم لطیفند؛ لذا با ‏حس اداراک نمی شوند. متکلمین اسلامی با اتکاء به این مبنای فکری براهینی برای اثبات خدا اقامه کرده اند که ‏معروفترین آنها عبارتند از برهان حدوث و برهان نظم؛ بنابراین با توجه به خدایی که این دو برهان اثبات می کند ‏می توان سیمای خدا را در اندیشه متکلمین اسلامی، به دست آورد.‏

 

تقریر برهان حدوث به زبان ساده:‏


متکلمین گفته اند: موجودات عالم(ما سوی الله) متغیرند و هر متغیری حادث زمانی است. پس موجودات عالم ‏حادث زمانی هستند؛ (زمانی بود که نبودند) و هر حادثی نیازمند به مُحدِث (پدیدآورنده) است تا آن را به وجود ‏آورد؛ پس عالم محدثی دارد و این محدث همان خداست.‏
در بیان تمثیلی این برهان نیز گفته شده است همان طور که هر بنایی، محتاج بنا و هر مصنوعی محتاج صانع ‏است، بنای این عالم نیز محتاج، به سازنده و پدید آورنده است.‏
‏ ‏

تقریر برهان نظم به زبان ساده:‏


متکلمین گفته اند: عالم دارای نظم است و هر نظمی محتاج به ناظم است، پس عالم دارای ناظمی است و این ‏ناظم همان خداست. در بیان تمثلی این برهان گفته شده همان طور که نمی توان باور کرد که یک وسیله منظم ‏مثل ساعت بدون یک ناظم با شعور و به طور اتفاقی پدید آید، این عالم با این نظم فوق العاده نیز محال است ‏بدون ناظم باشد.‏
طبق مفاد این دو برهان می توان گفت که خدای مورد نظر متکلمین خدایی است محدث(پدید آورنده از عدم)، ‏غیرمادی، منزه از سابقه عدم زمانی(ازلی) و قدیم زمانی، مدبر، نظم دهنده، حکیم و عالم؛ این همان خدایی ‏است که اکثر موحدین به آن اعتقاد دارند. در روایات صادره از معصومین(ع) نیز این براهین برای اثبات وجود خدا به ‏کار رفته اند لذا کسی که خدا را در این حد بشناسد، مسلمان است. اما این عقیده متکلمین متقدم حد نهایی ‏خداشناسی نیست؛ متکلمین متأخر شیعه با پذیرش برخی از مبانی فلاسفه اسلامی براهین دیگری نیز بر ‏وجود خدا اقامه نموده اند که خدا را در سطحی بالاتر از محدث و ناظم اثبات می کند؛ لکن از آن جهت که این ‏براهین، براهین فلسفی هستند لذا این براهین را به عنوان دیدگاه حکما مطرح می کنیم.‏
‏ ‏

سیمای خدا در اندیشه حکما:


حکمای مشاء(حکمای اسلامی قبل از ملاصدرا به استثنای شیخ اشراق) بر خلاف متکلمین متقدم معتقدند که ‏مخلوقات بر دو گونه اند: مادی و غیر مادی(مجرد) و موجودات مجرد- مثل ملائک و عرش و کرسی و ...- موجوداتی ‏هستند منزه از ماده و حرکت و زمان؛ لذا حدوث زمانی در آنها راه ندارد، بنابراین موجودات مجرد قدیم زمانی و از ‏حیث زمانی ازلی و ابدی هستند یعنی زمانی نبوده که موجودات مجرد نباشند. بر این اساس فلاسفه معتقد ‏شدند که محدث عالم ماده و ناظم آن، موجودات مجردند، لکن این موجودات مجرد به اذن خدا محدث و ناظم عالم ‏ماده بوده و واسطه فیض او هستند. -این نظریه را هم آیات و روایات فراوانی تأیید می کنند.-‏
طبق این نظریه متکلمین متقدم در واقع بجای اثبات وجود خدا، وجود موجود مجرد –اعم از خدا وملائک- را اثبات ‏کرده اند بر این اساس فلاسفه برهان حدوث و برهان نظم را برای اثبات خدا کافی ندانسته و براهین دیگری برای ‏اثبات وجود خدا اقامه کردند که مشهورترین این براهین، برهان امکان و وجوب است. فلاسفه گفتند، موجود بنا به ‏فرض عقلی از دو حالت نمی تواند خارج باشد؛ یا وجود صرف است و وجود عین ذات آن است یا وجود دارای ‏ماهیت است و وجود عین ذات آن نیست لذا ذاتا اقتضای وجود ندارد. به عبارت ساده تر می تواند باشد و می ‏تواند نباشد. فلاسفه قسم اول را واجب الوجود و قسم دوم را ممکن الوجود نامیدند و موجودات ممکن- چه مادی ‏و چه مجرد، چه دارای سابقه عدم زمانی و چه ازلی و ابدی و قدیم زمانی- ذاتا اقتضای موجود بودن ندارد بلکه ‏ذاتا امکان وجود دارد و امکان ملاک احتیاج به علت است. لذا هر ممکن الوجودی محتاج به علت است. پس همه ‏موجودات عالم- چه مادی و چه مجرد- محتاج علتند و محال است علتِ ممکن الوجود، خودش باشد. پس علت ‏هر ممکنی یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود دیگری و اگر علت آن ممکن الوجودی دیگر باشد آن ممکن نیز ‏خود علتی خواهد داشت.‏
علت آن ممکن الوجود دوم نیز یا واجب الوجود است یا ممکن الوجودی سوم این روند ادامه پیدا می کند تا در ‏نهایت به واجب الوجود ختم شود، چون تسلسل علل محال است. بنابراین فراتر از موجودات ممکن باید موجودی ‏باشد که عین وجود باشد تا وجود را به ماهیات(وجودات امکانی) عطا کند.‏
بر این اساس می توان گفت که خدای فلاسفه مشاء واجب الوجود، فوق مجرد، قدیم ذاتی، علت العلل، فوق ‏ازلی و ازلی آفرین و فوق ابدی و ابدی آفرین، فاقد ماهیت و وجود صرف است. چنین خدایی به نحو اولی محدثِ ‏کل، ناظم کل، مدبرکل، عالم کل و حکیم علی الاطلاق نیز خواهد بود.‏
‏ ‏

سیمای خدا در حکمت متعالیه:


صدرالمتأهلین(ملاصدرا) با ارائه نظریه تشکیک وجود و اثبات آن ادعا کرد که وجود حقیقتی یگانه و دارای مراتب ‏است. در نظریه فلاسفه مشاء وجود ممکنات مباین و جدا از وجود واجب الوجود تصور می شد؛ اما ملاصدرا اثبات ‏کرد که حقیقت وجود یکی بیش نیست؛ لکن این وجود یگانه در ذات خود دارای مراتب است. بالاترین مرتبه این ‏حقیقت یگانه که شدت آن بی نهایت است واجب الوجود و پایین ترین مرتبه آن که در مرز عدم واقع شده، ماده ‏اولی است- ماده اولی، ماده مشترک تمام اجسام است- و بین این دو مرتبه،‌ مراتب فراوانی وجود دارد که شمار ‏آنها را جز خدای علیم و انسان کامل که مظهر علم خداست، کسی نمی داند؛ لکن می توان این مراتب را به سه ‏مرتبه کلی تقسیم کرد که عبارتند از:مرتبه عالم طبیعت، مرتبه عالم مثال(برزخ) و مرتبه عالم عقول. برای تقریب ‏به ذهن اگر وجود را تشبیه به نور کنیم، تشکیک وجود را به این صورت می توان تصویر نمود. فرض کنیم بالاترین ‏مرتبه نور، نور هزار وات است و پایین تر از آن نور نهصد و نود و نه وات و نهصد و نود و هشت وات و ... و نهصد و نود ‏هفت وات و دو دوات و یک وات است. حال اگر ما نور هزار وات را تصور کنیم و به ذات آن توجه کنیم، می توانیم ‏نورهای مراتب پایین تر را در ذات آن لحاظ کنیم. یعنی نور هزار وات نورهای ضعیف تر را هم در ذات خود دارد. لذا ‏اگر از نور مرتبه هزار صرف نظر کنیم. مثلا ولوم را کم کنیم تا نور لامپ، یک وات ضعیف تر شود- در این صورت نور ‏مرتبه نهصد و نود و نه ظاهر خواهد شد و به همین ترتیب یک مرتبه نهصد و نود هشت نیز با صرف نظر از مرتبه ‏نهصد و نود نه ظاهر می شود و ... پس وقتی ما نور هزار وات را در نظر داریم می توانیم بگوییم که نور هزار وات ‏یک نور دارای هزار مرتبه است؛ در مورد وجود نیز گفته می شود که وجود یک حقیقت دارای مراتب است. با این ‏بیان معلوم می شود که هر مرتبه ای از وجود نسبت به مرتبه مافوق خود عین نقص و عین فقر و نیاز است و ‏مرتبه بالا نسبت به مرتبه پایین عین کمال و غنی است و تمام کمالات مرتبه پایین را داراست ولی مرتبه پایین ‏همه کمالات مرتبه بالا را ندارد. بر این اساس بالاترین مرتبه وجود غنیّ محض، کمال محض، نور محض، حقیقت ‏محض و ظهور محض است و تمام مراتب پایین تر نسبت به او ناقص، فقر محض و رابط محض بوده و از شئون و ‏مراتب او هستند. ملاصدرا این مرتبه عالی را وجود مستقل و واجب الوجود و مراتب پایین تر را وجودات رابط و ‏ممکن الوجود می نامد؛ که بدون مرتبه بالا مراتب پائین نیز نخواهند بود.‏
بر این اساس خدای حکمت متعالیه واجب الوجود، غنی محض، وجود مستقل، اشد الوجود، اظهر الوجود، محیط ‏بر همه موجودات، یگانه، حقیقت محض، نامحدود، کمال محض، وجود محض، وجود صرف و اعلی مرتبه وجود ‏است و تمام موجودات شئون و مراتب کمالات وجودی او هستند. البته صدرالمتأهلین خدا را در مرتبه بالاتری نیز ‏اثبات می کند، که با خدای عرفان نظری مطابقت دارد.‏
‏ ‏
‏... ادامه دارد