نتیجه تصویری برای علامه طباطبایی

آیا سعدونحس بودن ایام واقعیت دارد؟!

سعادت و نحوست ایام (از نظر عقل ، قرآن و سنت)

 

در سـعـادت و نـحـوسـت ایام : نحوست روز و یا مقدارى از زمان به معنا است که در آن زمـان بـغـیـر از شـر و بـدى حـادثـه اى رخ نـدهـد، و اعـمـال آدمـى و یـا حـداقـل نـوع مـخـصـوصـى از اعـمـال بـراى صـاحـب عمل برکت و نتیجه خوبى نداشته باشد، و سعادت روز درست بر خلاف این است.

و مـا بـه هـیـچ وجـه نـمـى تـوانـیـم بـر سعادت روزى از روزها، و یا زمانى از ازمنه و یا نـحـوسـت آن اقـامـه بـرهـان کـنـیـم، چـون طـبیعت زمان از نظر مقدار، طبیعتى است که اجزا و ابعاضش مثل هم هستند...

و خـلاصـه یـک چیزند، پس از نظر خود زمان فرقى میان این روز و آن روز نیست، تا یکى را سـعـد و دیگرى را نحس بدانیم، و اما عوامل و عللى که در حدوث حوادث موثرند، و نیز در به ثمر رساندن اعمال تاثیر دارند، از حیطه علم و اطلاع ما بیرونند، ما نمى توانیم تـکـه تـکـه زمـان را بـا عـوامـلى کـه در آن زمـان دسـت در کـارنـد بـسنجیم، تا بفهمیم آن عـوامل در این تکه از زمان چه عملکردى دارند، و آیا عملکرد آنها طورى است که این قسمت از زمان را سعد مى کند یا نحس، و به همین جهت است که تجربه هم بقدر کافى نمى تواند راه گـشـا بـاشـد، چـون تـجـربـه وقـتـى مـفـیـد اسـت کـه مـا زمـان را جـداى از عوامل در دست داشته باشیم، و با هر عاملى هم سنجیده باشیم، تا بدانیم فلان اثر، اثر فـلان عـامـل اسـت، و مـا زمـان جـداى از عـوامـل نـداریـم، و عوامل هم براى ما معلوم نیست .

و بـه عـیـن هـمین علت است که راهى به انکار سعادت و نحوست هم نداریم، و نمى توانیم بـر نـبـودن چـنـیـن چـیزى اقامه برهان کنیم، همان طور نمى توانستیم بر اثبات آن اقامه بـرهـان کـنـیـم، هـر چـنـد کـه وجـود چـنـیـن چـیـزى بـعـیـد اسـت، ولى بـعید بودن، غیر از محال بودن است، این از نظر عقل.



سعادت و نحوست در آیات قرآن کریم

و امـا از نـظر شرع در کتاب خداى تعالى نامى از نحوست ایام آمده، در همین سوره آیه 19 فـرمـوده : (انـا ارسـلنـا عـلیـهـم ریـحـا صـرصرا فى یوم نحس مستمر) و جایى دیگر فرموده : (فارسلنا علیهم ریحا صرصرا فى ایام نحسات ).

و هـر چـنـد از سـیـاق داسـتـان قـوم عـاد کـه ایـن دو آیه مربوط بدانست استفاده مى شود که نحوست و شئامت مربوط به خود آن زمانى است که در آن زمان باد به عنوان عذاب بر قوم عـاد وزیـد، و آن زمـان هـفـت شـب و هشت روز پشت سر هم بوده، که عذاب به طور مستمر بر آنـان نـازل مـى شـده اما بر نمى آید که این تاثیر و دخالت زمان به نحوى بوده که با گـردش هـفـتـه هـا دوبـاره آن زمـان نـحس برگردد. این معنا به خوبى از آیات استفاده مى شود، و گرنه همه زمان ها نحس مى بود، بدون این که دائر مدار ماهها و یا سالها باشد.

در مـقـابـل زمـان نـحـس نامى هم از زمان سعد در قرآن آمده و فرموده : (و الکتاب المبین انا انـزلنـاه فـى لیـله مـبـارکـة ) و مراد از آن شب ، شب قدر است، که در وصف آن فرموده : (لیله القدر خیر من الف شهر)،

و ایـن پـر واضـح اسـت کـه مـبارک بودن آن شب و سعادتش از این جهت بوده که آن شب به نـوعى مقارن بوده با امورى بزرگ و مهم از سنخ افاضات باطنى و الهى، و تاثیرهاى مـعنوى، از قبیل حتمى کردن قضاء و نزول ملائکه و روح و سلام بودن آن شب، همچنان که دربـاره ایـن امـور فـرمـوده : (فـیـهـا یـفـرق کـل امـر حـکـیـم ) و نـیـز فـرمـوده : (تـنـزل المـلائکـه و الروح فـیـهـا بـاذن ربـهـم مـن کل امر سلام هى حتى مطلع الفجر).

و بـرگـشـت مـعـنـاى مـبـارک بودن آن شب و سعادتش به این است که عبادت در آن شب داراى فـضـیـلت است، و ثواب عبادت در آن شب قابل قیاس با عبادت در سایر شبها نیست، و در آن شب عنایت الهى به بندگانى متوجه ساحت عزت و کبریایى شده اند نزدیک است.



سعادت و نحوست در احادیث و روایات

ایـن بـود آن مـقـدار از معناى سعادت و نحوست که در قرآن آمده بود، و اما در سنت، روایات بـسـیـار زیـادى دربـاره سـعـد و نـحـس ایام هفته و سعد و نحس ایام ماههاى عربى و نیز از مـاهـهـاى فـارسـى و از مـاهـهـاى رومـى رسـیده ، که در نهایت کثرت است، و در جوامع حدیث نـقـل شـده، و در کـتـاب بـحـار الانـوار احـادیـث زیـادى از آنـهـا نـقـل شـده، و بـیـشـتـر ایـن احـادیـث ضـعـیـفـنـد، چـون یـا مـرسـل و بـدون سـنـدنـد، و یا این که قسمتى از سند را ندارند، هر چند که بعضى از آنها سندى معتبر دارد البته به این معنا که خالى از اعتبار نیست.

و امـا روایـاتـى کـه ایـام نحس را مى شمارد، و از آن جمله چهارشنبه هر هفته، و چهار شنبه آخـر مـاه، و هـفـت روز از هـر مـاه عـربـى، و دو روز از هـر مـاه رومـى، و امـثـال آن را نـام مـى برد، در بسیارى از آنها و مخصوصا روایاتى که نحوست ایام هفته و ایـام مـاههاى عربى را نام مى برد، علت این نحوست هم آمده، و آن عبارت است از این که در این روزهاى نحس حوادث ناگوارى به طور مکرر اتفاق افتاده، آن هم ناگوار از نظر مذاق دیـنـى، از قـبـیـل رحـلت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و شهادت سید الشهداء (علیه السلام) و انـداخـتـن ابـراهـیـم (علیه السلام) در آتـش، و نزول عذاب بر فلان امت، و خلق شدن آتش و امثال اینها.

و این ناگفته پیداست که نحس شمردن چنین ایامى استحکام بخشیدن روحیه تقوى است، وقـتـى افرادى فقط به خاطر این که در این ایام بت شکنان تاریخ، ابراهیم و حسین (ع) گـرفـتـار دسـت بـت هـاى زمـان خود شده اند، دست بکارى نمى زنند، و از اهداف و لذتهاى خـویـش چـشم مى پوشند، چنین افرادى روحیه دینیشان قوى مى گردد، بر عکس، اگر مردم هیچ حرمتى براى چنین ایامى قائل نباشند و اعتنا و اهتمامى به آن نورزند، و همچنان افسار گسیخته سرگرم کوشش در برآوردن خواسته هاى نفسانى خود باشند، بدون توجه به ایـن که امروز چه روزى است و دیروز چه روزى بود، و بدون این که اصلا روز برایشان مطرح باشد، چنین مردمى از حق رویگردان خواهند بود، و آسانى مى توانند حرمت دین را هتک کـنـند و اولیاى دین را از هدایت خود نومید و در نتیجه ناراحت سازند. بنابر این، برگشت نـحـوسـت ایـن ایـام جـهـاتـى از شـقـاوتـهـاى مـعـنـوى اسـت، کـه از عـلل و اسـبـاب اعـتـبارى منشاء مى گیرد، که نوعى از ارتباط، مرتبط به این ایام است، و بى اعتنایى به آن علل و اسباب باعث نوعى شقاوت دینى مى شود.

و نیز در عده اى از این روایات آمده که براى دفع نحوست این ایام باید خدا پناه برد. یا روزه گـرفـت یـا دعا کرد، یا مقدارى قرآن خواند، و یا صدقه اى داد، و یا کارى دیگر از این قبیل کرد.



 

نمونـه اى از احـادیث ائمه اطهار علیه السلام که دلالت بر عدم نحوست ذاتى زمان مى کند

 

مـانـنـد روایـت ابـن الشـیـخ کـه در کـتـاب مـجـالس بـه سـنـد خـود از سـهـل بـن یـعـقـوب مـلقـب بـه ابـى نـواس، از امـام عـسـکـرى (علیه السلام) نـقـل کـرده کـه در ضـمـن حدیثى گفته است : من به آنحضرت عرضه داشتم : اى سید من در بـیـشـترایام به خاطر آن نحوستها که دارند، و براى دفع وحشتى که انسان از این روزها دارد، و این نحوست و وحشت نمى گذارد انسان به مقاصد خود برسد، چه کند؟ لطفا مرا به چـیـزى که رفع این نگرانى کند دلالت بفرما، براى این که گاهى حاجتى ضرورى پیش مى آید، که باید فورا در رفع آن اقدام کرد، و وحشت از نحوست، دست و پاگیر آدم است، چه باید کرد؟


بـه مـن فـرمـود: اى سـهـل ! شـیـعـیـان مـا هـمـان ولایـتـى کـه از مـا در دل دارنـد حـرز و حـصـنـشان است ، آنها اگر در لجه دریاهاى بى کران و یا وسط بیابان هـاى بى سر و ته و یا در بین درندگان و گرگان و دشمنان جنى و انسى قرار گیرند از خـطـر آنـهـا ایـمـنـنـد، بـه خـاطـر ایـن کـه ولایـت مـا را در دل دارنـد، پـس بـر تـو بـادبـه خـداى عـزوجـل اعـتـماد کنى و ولایت خود را نسبت به امامان طـاهـریـنـت خالص گردانى، آن وقت هر جا که خواستى برو، و هر چه خواستى بکن، (تا آخر حدیث ).


و سـپـس در آخـر او را دسـتـور مى دهد به خواندن مقدارى از قرآن و دعا، تاوسیله نحوست و شومى را از خود دفع نموده، به دنبال هر هدفى مى خواهد برود.

و در خـصـال به سند خود از محمد بن ریاح فلاح روایت آورده که گفت : من امام ابوابراهیم مـوسـى بـن جـعـفـر (علیه السلام) را دیدم که روز جمعه حجامت مى کرد، عرضه داشتم : فـدایت شوم، چرا روز جمعه حجامت مى کنید؟ فرمود: من آیه الکرسى خوانده ام، تو هم هر وقت خونت هیجان یافت چه شب باشد و چه روز آیه الکرسى بخوان و حجامت کن.

بـاز در خـصـال بـه سـند خود از محمد بن احمد دقاق روایت کرده که گفت : نامه اى به امام ابـوالحسن دوم (علیه السلام) نوشتم، و از مسافرت در روز چهارشنبه آخر ماه پرسیدم، در پـاسـخـم نـوشـتـنـد: کـسـى کـه در چـهـارشـنـبـه آخـر مـاه عـلى رغـم اهـل طیره (و خرافه پرستان ) مسافرت کند، از هر آفتى ایمن خواهد بود، و از هر گزندى محفوظ مانده، خدا حاجتش را هم بر مى آورد.


هـمین شخص نوبتى دیگر نامه به آن جناب نوشته از حجامت در چهارشنبه آخر ماه پرسید، و امـام (ع) در پـاسـخـش نـوشـتـه اسـت : هـر کـس عـلى رغـم اهـل طـیره (که به نفوس معتقدند و مى گویند: النفوس کالنصوص ) حجامت کند، خداوند از هـر آفـتـى عـافـیـتـش داده، از هـر گـزنـدى حـفـظـش مـى کـنـد، و محل حجامتش کبود هم نمى شود این جمله اشاره است به رد پاره اى از روایات که در آنها آمده : هـر کـس ‍ در روز چـهـارشـنـبـه آخـر مـاه و یـا هـر چـهـارشـنـبـه حـجـامـت کـنـد محل حجامتش کبود مى شود و خلاصه عفونت پیدا مى کند و در بعضى دیگر آمده که ترس آن هست که محل حجامتش عفونت پیدا کند).


و در مـعـناى این حدیث روایتى است که در تحف العقول آمده، که حسین بن مسعود گفت : روزى خـواسـتـم بـه حـضـور ابى الحسن امام هادى (علیه السلام) شرفیاب شوم، در آن روز هم انـگشتم به سنگ خورد، و هم سواره اى به سرعت از من گذشت، و به شانه ام زد و شانه ام صـدمه دید، و هم این که وقتى مى خواستم وارد شوم از بس شلوغ بود لباسم را پاره کـردنـد، بـا خود گفتم : خدا مرا از شرت حفظ کند چه روز شومى هستى، و چون شرفیاب شـدم حـضـرت فـرمـود: اى حـسـن این چه پندارى است ؟ تو همواره دور و بر ما هستى نباید گناهت را گردن کسى که بیگناه است بگذارى.


امـام بـا ایـن گفتار خود عقل مرا بیدار کرد، و فهمیدم که خطا رفته ام، عرضه داشتم : اى مـولاى مـن، از خـدا برایم طلب مغفرت کن، فرمود: اى حسن روزها چه گناهى دارند که شما هـر وقـت بـه کـیـفر اعمالتان مى رسید آن ناراحتى را به گردن روز گذشته، آن روز را روزى شـوم مـى خـوانـیـد؟ عـرضـه داشتم : من به نوبه خود از این گناه و خطا براى ابد اسـتـغـفـار مـى کـنـم، و هـمـیـن تـوبـه مـن اسـت یـا بـن رسول اللّه.


فـرمـود: ایـن تـنـهـا کافى نیست که شما از تفال به ایام دست بردارید و سودى حالتان نـدارد، چـون خـدا شـمـا را از این جهت عقاب مى کند که ایام را به جرمى مذمت کنید که مرتکب نـشـده انـد، اى حـسـن تـا حـالا متوجه این معنا نشده اى که این خداى تعالى است که ثواب و عـقـاب در دسـت او اسـت، و اوست که ثواب و عقاب بعضى از کارها را فورى و در همین دنیا داده، و ثـواب و عـقاب بعضى دیگر را در آخرت مى دهد؟ عرضه داشتم : بله اى مولاى من، فـرمـود: هـیـچ وقـت تـنـدروى نـکـنـیـد، و بـراى ایـام هـیـچ دخـالتـى در حـکـم خداى تعالى قائل مشوید، عرضه داشتم : چشم اى مولاى من.


و از روایات قبلى هم - که نظایرى دارد - استفاده مى شود که ملاک در نحوست ایام نحس صـرفـا تـفـال زدن خـود مردم است، چون تفال و تطیر اثرى نفسانى دارد، که بیانش مى آیـد، ان شـاء اللّه. و ایـن روایـات در مـقـام نـجـات دادن مـردم از شـر تـفال (و نفوس ) است، مى خواهد بفرماید اگر قوت قلبت به این حد هست که اعتنایى به نـحـوسـت ایـام نکنى که چه بهتر، و اگر چنین قوت قلبى ندارى دست به دامن خدا شو، و قرآنى بخوان و دعایى بکن.



رواج عقیده به سعادت و نحوست ایام در بـیـن اهل سنت و حمل روایات وارده از طرق شیعه در این باره بر تقیه


بـعـضـى از عـلمـا آن روایـاتـى را کـه نـحـوسـت بـعـضـى از ایـام را مـسـلم گـرفـتـه حـمـل بـر تـقـیـه کـرده انـد، و خـیـلى هـم بـعـیـد نـیـسـت، بـراى ایـن کـه تـفـال بـه زمـان هـا و مکان ها و اوضاع و احوال، و شوم دانستن آنها از خصایص عامه است، خـرافاتى بسیار نزد عوام از امت ها و طوایف مختلف آنان یافت مى شود، و از قدیم الایام تـا بـه امـروز ایـن خـرافـات در بـیـن مـردمان مختلف رایج بوده، و حتى در بین خواص از اهـل سـنـت در صـدر اول اسـلام روایـاتـى بـوده کـه آنـهـا را بـه رسـول خـدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) نسبت مى دادند، در حالى که احدى جراءت نکرده آنـهـا را رد کـنـد، هـمـچـنـان کـه در کـتـاب مـسـلسـلات بـه سـنـد خـود از فـضـل بـن ربیع روایت کرده که گفت : روزى با مولایم مامون بودم، خواستیم به سفرى بـرویـم، چـون روز چـهـارشـنبه بود مامؤن گفت امروز سفر کردن مکروه است، زیرا من از پدرم رشید شنیدم مى گفت : از مهدى شنیدم که مى گفت، از منصور شنیدم مى گفت، از پدرم محمد بن على شنیدم مى گفت، من از پدرم على شنیدم مى گـفـت، مـن از پـدرم عـبـداللّه بـن عـبـاس ‍ شـنـیـدم مـى گـفـت، از رسـول خـدا (صـلى اللّه عـلیه و آله و سلم) شنیدم مى فرمود: آخرین چهارشنبه هر ماه روز نحسى است مستمر.


و امـا روایـاتـى کـه دلالت دارد بـر سعادت ایامى از هفته و یا غیر هفته، توجیه آنها نیز نـظـیـر اولیـن تـوجـیـهـى است که قبلا در اخبار داله بر نحوست ایام بدان اشاره کردیم، بـراى ایـن کـه در ایـن گـونـه روایـات سـعـادت آن ایـام و مـبـارک بـودنـش را چـنـیـن تعلیل کرده که چون در فلان روز حوادثى متبرک رخ داده، حوادثى که از نظر دین بسیار مـهـم و عظیم است، مانند ولادت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) و بعثتش، همچنان که روایت شده که خود آن جناب دعا کرد و عرضه داشت : بار الها روز شنبه و پنجشنبه را از همان صبح براى امتم مبارک گردان.

و نیز روایت شده که خداى تعالى آهن را در روز سه شنبه براى داوود نرم کرد.

و این که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) روز جمعه به سفر مى رفت.

و این که کلمه (احد - یکشنبه ) یکى از اسماى خداى تعالى است.


پس از آنچه گذشت هر چند طولانى شد این معنا روشن گردید که اخبارى درباره نحوست و سـعـادت ایـام وارد شـده بـیـش از این دلالت ندارد که سعادت و نحوست به خاطر حوادثى دیـنى است، که بر حسب ذوق دینى و یا بر حسب تاثیر نفوس یا در فلان روز ایجاد حسن کـرده، و یـا بـاعـث قـبـح و زشتى آن شده، و اما این که خود آن روز و یا آن قطعه از زمان متصف میمنت و یا شئامت شود، و تکوینا خواص دیگرى داشته باشد،سایر زمان ها آن خواص را نـداشـتـه بـاشـد، و خلاصه علل و اسباب طبیعى و تکوینى آن قطعه از زمان را غیر از سـایـر زمـان هـا کـرده باشد از آن روایات بر نمى آید، و هر روایتى که بر خلاف آنچه گفتیم ظهور داشته باشد، باید یا حمل بر تقیه کرد و یا به کلى طرح نمود.

منبع:راهی به رهایی برگرفته از تفسیر المیزان جلد19 ذیل ایه 19 سوره قمر