نتیجه تصویری برای گریه بر امام حسین


چرا بر امام حسین(ع) و شهدای کربلا گریه می کنیم؟

 

از دو زاویه می توان به این سوال پاسخ داد. از منظر عقل و از منظر عشق.

 

پاسخی مبتنی بر منطق عشق

 

اگر شما عزیزی بسیار متّقی داشته باشید که با وضع اسفناک و مظلومانه ای کشته شود، به صرف اینکه می دانید او به محض کشته شدن وارد بهشت می شود، از مرگ او خوشحال می شوید؟!! یقیناً خوشحال نمی شوید؛ بلکه بر عکس، مردم در این گونه موارد بسیار بیشتر محزون می شوند. عاطفه، چرا بر نمی دارد؟ اگر جلوی چشم مادری، گوش فرزندش را ببرند، جگرش کباب می شود. حال فرض کنید بعد از بریدن گوش، آن را بخیّه بزنند و گوش فرزند سالم شود. بعد از چند سال، فیلم بریدن گوش فرزند را دوباره برای ان مادر نمایش دهیم. به نظرتان چه عکس العملی نشان می دهد؟ روشن است؛ دوباره جگرش آتش می گیرد؛ در حالی که ماجرا گذشته و تمام شده، گوش فرزندش هم سر جایش سالم است؛ امّا مادری که عاشق فرزند خود است، حتّی از تصوّر آنکه گوش فرزندش را زمانی بریده بودند، دلش آتش می گیرد. این منطق عشق و عاطفه است. عقل اینجا نمی تواند فضولی کند. برای چنین مادری نمی توانی استدلال کنی که الآن دیگر جا ندارد برای آن ماجرا گریه کنی. اگر استدلال کنی، می گوید: مادر نیستی تا بفهمی.

 

گریه در فراق عزیزان و گریه بر مظلومیّت یک انسان وارسته و صد در صد بهشتی امری است فطری. لذا افراد دارای فطرت سالم، در مرگ افراد بلند مرتبه بیشتر محزون می شوند تا در فراق افراد عادی. اگر کسی پدرش بمیرد، پدری که می داند جهنّمی است، شاید اصلاً گریه هم نکند؛ امّا اگر پدرش یک عارف ربّانی باشد چه؟ روشن است، برایش خون گریه می کند؛ با اینکه می داند او در بهشت برین است.

 

برخی دنبال دلیل می گردند تا بر امام حسین(ع) گریه کنند. اینها نیاز به طبیب دارند نه دلیل. چون فطرتشان مشکل دارد. فطرت سالم وقتی در تلوزیون ببیند که کودکی را در آن سر دنیا سر می برند، در همان پای تلوزیون ضجّه می زند. حتّی اگر دهها سال بعد هم همان صحنه را برایش نمایش دهند، با علم به این که آن واقعه دهها سال قبل رخ داده باز گریه می کند. در چنین حالتی اگر کسی محزون نگشت یقیناً مشکل روحی و روانی دارد.

 

شگفتا! عدّه ای می پرسند: چرا گریه کنیم؟ ما می پرسیم: چگونه گریه نکنیم؟ مگر می شود انسان باشی و عواطف داشته باشی و فطرتت کمی تا قسمتی سالم باشد و از تصوّر فجایع عاشورا چشمت تر نشود؟ سعدی علیه الرّحمه فرمود: « بنی آدم اعضای یک پیکرند؛ که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار؛ دگر عضوها را نماند قرار. تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی». وی می گوید اگر فردی عادی از بشر دردمند شد، آن هم از سوی روزگار، تو اگر قلبت آتش نگرفت و به درد نیامد، اساساً آدم نیستی؛ بلکه در جرگه ی حیوانات هستی؛ بلکه از حیوانات هم کمتری. چون حتّی برخی حیوانات نیز با همنوعان خود همدردی می کنند. امّا سعیدیا! حسین ما عضوی از این پیکر نیست؛ بلکه جان عالم امکان است. وقتی به روح نِشتر می زنند تمام وجود آدمی به درد می آید. اگر عزیزی از ما را ده سال قبل با وضع مظلومانه ای کشته باشند همین الآن هم که او را یاد می کنیم بغض گلویمان را می فشارد، سیّد شهیدان عزیز ما که سهل است، تمام هویّت ماست؛ موجودیّت ماست؛ شخصیّت ماست؛ آرمان ماست؛ آرزوی ماست؛ عشق ماست؛ جان ماست؛ قلب ماست؛ معنی ماست. کسی که می پرسد: چرا برای امام حسین(ع) گریه کنیم؟ یا چرا اهل بیت(ع) برای او می گریستند؟ لابد اینها را نمی فهمد یعنی چه. نمی فهمد که وقتی عشق کسی را مظلومانه می کشند، دیگر گذشت زمان برایش معنی ندارد. داغ او در روح فرازمانی اوست.

 

 

 

پاسخ عاقلانه:

 

حکمت گریه بر اباعبدالله (ع) تنها به جهت قربانى شدن، مظلومیت و به اسارت درآمدن خانواده ی ایشان نبود؛ تا گفته شود که آن حضرت با شهادت خویش به مقامات عالی رسیده‏اند و دیگر اشک ریختن براى او چه معنا دارد؟ گرچه حتّی اگر هیچ حکمت دیگری هم نداشت باز گریه بر او سزاوار بود؛ چون این گریه یک واکنش عاطفی و عاشقانه است که دلیلش حبّ است؛ نه حبّ فامیلی که کهنه می شود؛ بلکه حبّ ایمانی که تا ایمان هست تازه است.  گذر زمان، می تواند بر علائق غریزی و حیوانی ما سایه اندازد، امّا گذر زمان، روی علائق عاقلانه و عاشقانه، نه تنها سایه نمی اندازد بلکه باعث پررنگتر شدن آن می شود. همین مسأله است که باعث می شود ما وقتی نام ابن سینا یا زکریای رازی یا امثال او را می بریم، احساس افتخار بکنیم، در حالی که اسم پدر پدر پدر بزرگم را نمی دانم. چون بین من و پدر پدر پدر بزرگم، هیچ گونه رابطه ی عقلی یا عشقی وجود ندارد که اسمش برایم مهمّ باشد، امّا بین من و ابن سینا یا رازی یا ابوریحان بیرونی و امثال اینها، رابطه ی عقلی وجود دارد. حال اگر رابطه، عاشقانه هم باشد، که خیلی قویتر می شود.

 

ائمه(ع) حقیقتاً برای امام حسین(ع) بزرگوار می گریستند؛ و گریه ی آنها گریه ی عشق است؛ سوز دل است. لازمه ی انسانیّت آنهاست. شرط عاشقی است. امّا در ضمن همین گریه ی عاشقانه و فطری، اهدافی سیاسی و اجتماعی و تربیتی و ... نیز وجود دارد؛ که به جنبه ی عقلی قضیّه بر می گردد. لذا آن بزرگواران برای آنهایی هم که چنین عشقی را نمی فهمند تا ناخودآگاه اشک بریزند، توصیه می کنند که گریه کنید! به امید ثواب هم شده گریه کنید!

 

امّا چرا این همه توصیه؟

 

به خاطر فواید فروانی که در این گریه وجود دارد؛ که به پاره ای از آنها اشاره می شود.

 

1ـ در روانشانسی ثابت شده که اگر کسی رفتار ناشی از یک حالت روحی را تقلید کند، آن حالت روحی در او نیز نمودار می شود. مثلاً کسی که خوشحال است با حالت خاصّی می خندد. حال اگر شخصی غیر خوشحال دقیقاً با همان حالت شروع به خندیدن کند، حقیقتاً حالت خوشحالی در وجود او نمودار می شود. این اصل روانشناختی را اهل بیت(ع) نیز بیان داشته اند. امیر مومنان(ع) طبق همین اصل فرمودند: « إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُم‏ ــــ اگر بردبار نیستى، خود را به بردبارى بزن ( مثل افراد بردبار رفتار کن) ! زیرا کم تّفاق می افتد که کسى خود را شبیه گروهی کند و از آنان نگردد » (نهج البلاغة،حکمت203)

 

عشق ایمانی به امام حسین(ع) شخص عاشق را از درون وا می دارد که بر مظلومیّت معشوق خود بگرید؛ و هر چه معرفتش به مراتب وجودی معشوقش فرزونتر و ایمانش به او بیشتر شود، این عشق نیز شدیدتر و به تَبَعش، آن گریه هم شدیدتر می شود. گریه ای که دست خود شخص نیست؛ گریه ای که به صورت خودکار از دل عاشق می جوشد؛ و تا آن عشق هست، آن جوشش هم وجود خواهد داشت. حال کسی که عاشق امام حسین(ع) نیست، اگر مثل عاشقان آن حضرت گریه نماید؛ و از گریه ی آنها تقلید کند، کم کم او نیز آن حالت عاشقی و شیدایی نسبت به امام حسین(ع) را تجربه خواهد نمود. و غرض اهل بیت(ع) از این همه توصیه آن است که این حالت در شیعیان پدیدار گردد. چرا که فواید فروانی در این حالت عاشقانه است. همین حالت عاشقانه است که شهدای کربلا را در برابر لشکری سی هزار نفره پایدار کرده بود. همین حالت است که باعث می شد سربداران شعار دهند:« سر به دار می دهیم، تن به ذلّت نمی دهیم». همین حالت است که باعث می شود حسین فهمیده نارنجک به خود ببندد و زیر تانک دشمن رود. همین حالت است که شهید چمران درست می کند. شما اگر کتابهای شهید چمران را بخوانید، این شیدایی را به وضوح در نوشته های او می بینید. آنچه یک دکترای فیزیک پلاسما را از آمریکا به لبنان و از لبنان به ایران، و از مجلس شورای اسلامی به جبهه های حقّ علیه باطل می کشد همین شیدایی شگفتی ساز است. آنچه باعث می شود بسیجی ما با اختیار خویش پا در میدان مین بگذارد تا راه باز کند، همین حالت عاشقی و شیدایی است. آنچه باعث می شود مادر دو شهید، فرزند سومش را هم به جبهه بفرستد، همین حالت عاشقی است. آنچه گروه اندکی به نام حزب الله لبنان را در برابر قوی ترین ارتش منطقه شیر غرّان کرده، همین حالت عاشقی است. و ... .

 

2ـ وقتی کسی این حالت عاشقانه را در خود زنده نمود پیوند عمیق عاطفى میان او و الگوى راستین هدایت و مبارزه با ظلم و ذلّت ناپذیری پدیدار خواهد شد. در نتیجه او نیز چنین روحیّه ای را پیدا خواهد نمود. به حزب الله لبنان نگاه کنید! چه چیزی این گروه کوچک را این گونه شکست ناپذیر کرده است؟ رمزش الگوگیری از امام حسین(ع) است. کسی که از شهادت نترسد، او را با هیچ چیزی نمی تواند ترساند. کسی که حتّی به قیمت جانش هم حاضر به پذیرفتن ذلّت نیست، او را با هیچ ابزاری نمی توان ذلیل نمود. چه چیزی باعث شد ما در هشت سال دفاع مقدّس، این گونه شگفت انگیز ایستادگی کنیم؟ پاسخش روشن است؛ الگو گیری از جریان عاشورا. ما در اوائل انقلاب، کشوری بودیم با ارتشی از هم پاشیده و سپاهی تازه تأسیس شده، که از جانب تمام ممالک شرق و غرب، در تحریم تسلیحاتی و اقتصادی بودیم. و رژیم بعث عراق کشوری بود با ارتش منظم و تا بن دندادن مسلّح که توسّط چهل کشور دنیا، حمایت مالی و نظامی و سیاسی می شد. با این اوضاع، اصلاً به ذهن دشمنان ما نمی رسید که ما بتوانیم دوام بیاوریم؛ امّا نه تنها دوام آوردیم بلکه دشمن را شکست دادیم. چرا و چگونه؟ با الهام گیری از عاشورا. بسیجیان ما افرادی بودند درس آموخته از عاشورا و برخاسته از مجالس عزای حسینی، که ترسی از شهادت نداشتند؛ در حالی که دشمنان ما چنین روحیّه ای نداشتند. بسیجی ما با یک سلاح ساده، حاضر به عقب نشینی نبود و تا پای جان می ایستاد در حالی که افراد دشمن با آن همه سلاح پیشرفته، پا به فرار می گذاشتند؛ چون به هیچ قیمتی حاضر به جان دادن نبودند. برای آنها، جانشان مهمّترین چیز بود، ولی برای ما، عزّت و ایمانمان مهمّترین چیز بود، که آن را از شعار معروف امام حسین(ع) آموخته بودیم که « هیهات من الذّلة».

 

3ـ این گریه ها در صحنه ی جمعی، نوعی اعلام وفادارى نسبت به رهبران و پیشوایان دینى و مکتبی نیز هست. لذا مؤمنان شیعه در هر زمانی با نام امام حسین(ع) با رهبر دینی خود اعلام وفاداری می کنند؛ که نمونه اش را در انقلاب اسلامی دیدیم و می بینیم؛ که واضحترین نمودش در دفاع مقدّس بود. شعار « ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» که یک شعار توأم با شعور سیاسی است، برآیند همین گریه هاست.

 

4ـ در این مراسمات و گریه ها، تاریخ کربلا نیز به عنوان نماد ذلّت ناپذیری و ظلم ستیزی زنده می ماند. و عاقلان دانند که نمادها چه نقش عظیمی در اشاعه ی یک فرهنگ و سمت و سو دادن به حرکتهای اجتماعی دارند. لذا ملاحظه می کنید که غربی ها با چه حجم عظیمی از نمادها استفاده می کنند برای اشاعه ی فرهنگ خودشان. دقیقاً به همین سبب هم بود که در طول تاریخ، حکّام ظالم، سعی داشتند قبر امام حسین(ع) را محو سازند. چون متوجّه شده بودند که کربلا و عاشورا تبدیل شده است به نماد مبارزه با ظلم؛ آن هم از نوع مبارزه ی شهادت طلبانه که ستمگران عالم هیچ راه مقابله ای برای آن ندارند. چون راه سرکوب مردم، ترساندن آنها از مرگ است؛ امّا با کسی که شعار می دهد یا پیروز می شویم یا شهید، چه می توان کرد؟ لذا جبّاران زمان بارها قبر شریف آن حضرت را شخم زدند و در آن گندم کاشتند؛ ولی مردم آن گندم ها را به تبرّک بردند. پس چاره را در آن دیدند که بخشی از فرات را به سمت کربلا باز کنند تا قبر شریف زیر آب رود. مردم آمدند و آب آن منطقه را به تبرّک بردند. امروز هم ملاحظه می کنید که مذهب دست ساز انگلیس، یعنی وهّابیّت، دقیقاً همان شیوه را در پیش گرفته و می خواهد این نمادها را نابود سازد. لذا یا به حرمهای شریف حمله می کنند یا به مجالس عزاداری. اسرائیلی ها هم بارها گفته اند که قوّت و قدرت شیعه در سه چیز است. در یادآوری جریان کربلا، در فرهنگ مهدویّت و انتظار و در تبعیّت از فقهای زمان شناس.