نتیجه تصویری برای کاریکاتور تلویزیون


موسیقی گرایی و تصویر گرایی، از ارمغانهای فرهنگ مدرنیته است...


تلویزیون جای خدا را برای ما گرفته است...





آنچه در اسلام حرام می باشد، غنا، موسیقی مطرب و موسیقی های مخصوص مجالس لهو و فساد است؛ یعنی موسیقی هایی که نوعی نماد شده اند برای برخی محافل لهو و فساد. مثلاً اگر یک موسیقی نماد شده باشد برای شیطان پرستی، یا استعمال غالبش در میخانه ها باشد، استعمال آن حرام است.

 

موسیقی نوع حلال نیز صرفاً مباح است. در اسلام چیزی به نام موسیقی مقدّس نداریم. لذا نام هیچ نوع موسیقی را نمی توان موسیقی اسلامی گذاشت. بنا بر این، نباید به نام اسلام و با هزینه ی اسلام و بیت المال مسلمین، موسیقی را ترویج نمود. چون بیت المال فقط باید صرف اموری شود که مورد تأکید اسلام می باشد. لذا اینکه مقام معظّم رهبری با ترویج موسیقی مخالفت نمودند، مقصودشان حرام بودن هر گونه موسیقی نبود؛ بلکه قصدشان این بود که به نام اسلام و انقلاب اسلامی، ترویج موسیقی نشود. امّا مخالف این نبوده و نیستند که موسیقی در خدمت دین قرار گیرد. در خدمت دین قرار گرفتن موسیقی مباح یک حرف است و اسلامی نامیدن یک موسیقی یا ترویج موسیقی به نام اسلام یا با هزینه ی اسلام، حرف دیگری است. پس مراقب باشیم که خلط بحث نشود.

 

لحن خوش را با موسیقی خلط نکنیم. رایج شده که به خواندن قرآن با صدای خوش نیز موسیقی می گویند؛ و گاه از آن تعبیر می کنند به موسیقی قرآن. این گونه استعمالات نباید موجب انحراف ذهنی ما شود. موسیقی نامیدن الحان خوش، حقیقتاً آن را موسیقی نمی کند. لحن و صوت خوش چیزی است و موسیقی چیز دیگری است. یا دیده شده که برخی ها به صداهای طبیعی مثل صدای بلبل یا صدای آبشار و امثال آن نیز موسیقی می گویند؛ که درست نیست. هر صوت موزونی را موسیقی نمی نامند. به قول معروف، « هر گردی، گردو نیست.»

 

موسیقی گرایی و تصویر گرایی، از ارمغانهای فرهنگ مدرنیته است؛ که بشریّت را از عقل گرایی و معناگرایی شدیداً دور ساخته است. البته دقّت شود! منظور از مدرنیته، تکنولوژی و صنعت نیست؛ مدرنیته نوع خاصّی از تفکّر است؛ یک جهان بینی است؛ بلکه یک نوع دین است؛ دینی بشری که بر مدار انکار ماوراء طبیعت شکل گرفته است.

در اسلام، عقل و قلب اصلند و چشم و گوش، ابزار عقل و قلب؛ امّا در مدرنیته (تجربه گرایی صرف) قوّه ی خیال اصل است، و چشم و گوش ابزارش. عقل مطرح در مدرنیته نیز عقل تجربی است که در واقع همان قوّه خیال می باشد. کار این عقل، نظریّه پردازی است نه اقامه ی برهان؛ چون در مدرنیته، جزم و یقین، مورد انکارند. مدرنیته شدیداً مدافع نسبیّت فهم است؛ و یقین و جزم را باور ندارد. لذا علم در این جهان بینی، یعنی نظریّه، نه یعنی یقین. در حالی که عقل مورد تمجید اسلام، عقل برهانی است نه عقل تجربی؛ اگر چه اسلام، عقل تجربی را هم در جایگاه خودش قبول دارد.

لذا در این عصر که بحث رهایی از علم سکولار غربی و بحث کنار نهادن مدرنیته در کشورمان داغ است، و بحث تأسیس علم دینی و تکنولوژی و صنعت اسلامی مطرح است، باید نگاهی هم به هنر داشته باشیم. چون ابزارهای موسیقایی و تصویری به تناسب فرهنگ سکولار رشد و نموّ کرده اند؛ و تبدیل گشته اند به ابزارهای تخدیر انسانها؛ و تمام شئونات زندگی ما را اشغال نموده اند. امروز، موسیقی و تصویر، برای ما ابزار لذّت یا اطّلاع رسانی نیست؛ بلکه اینها عضوی دائمی از زندگی ما هستند. تلوزیون، در حکم پدر و مادر و برادر و خواهر و همسر و فرزند ماست. خیلی ها را می بینیم که به خاطر فلان برنامه ی تلوزیون با اهل خانواده ی خود درگیر می شوند؛ یا به خاطر یک برنامه حاضر نیستند به دیدار اقوام خود روند؛ و ... .

تلوزیون برای ما رفیق است؛ معلّم است؛ مونس است؛ روحانی است؛ مسجد است؛ و ... ؛ بلکه برای ما پیغمبر و امام است؛ بلکه جای خدا را برای ما گرفته است. تلوزیون امروز قبله است. هیچ موجودی در دنیا نیست که به اندازه ی تلوزیون توجّه ما را به طرف خود جلب کند. در هیچ دوره ی تاریخی، بتی به این عظمت وجود نداشته؛ و به هیچ قبله ای به اندازه ی تلوزیون رو نشده است.

نمی گویم تلوزیون بد است. تلوزیون اگر ابزار باشد، خوب است؛ امّا این وسیله از حدّ ابزار فراتر رفته است. روابط اجتماعی را به هم زده است. اخلاق ما را تحت الشّعاع قرار داده است. ما در دست او هستیم نه او در دست ما. و این چیزی نیست که اسلام بپسندد. اسلام، نه به موسیقی رو داده نه به تصویر سازی. چرا؟ چون قدرت تخدیری این دو عامل را می شناسد. می داند که این دو، قوّه ی خیال را مشغول می کنند و انسان را از زندگی عقلانی و فوق خیالی باز می دارند. لذا همان گونه که ما باید اقتصاد و سیاست و روانشناسی و جامعه شناسی خود را اسلامی کنیم، باید تلوزیون خودمان را هم اسلامی کنیم؛ یعنی در مسیری قرار دهیم که به جای مشغول نمودن قوّه ی خیال ما، در خدمت عقل ما باشد.


منبع:استاد ایمانی